سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
خروش
از صلح و آرامش خواهم گفت و از گفتن و از یاری ستم دیدگان و ناهمیاری با ستم پیشگان و از جریان های کهن و نوی ایران و جهان.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 160
بازدید دیروز : 18
کل بازدید : 366126
کل یادداشتها ها : 97
خبر مایه


اینک به تحلیل و بررسی آیین برهمنیسم (هندوییسم) می پردازیم.

شکی در این نیست که بسیاری از آموزه های آیین های عرفانی هند که از نظام های عارفانه هندی سر برآورده است، مهم و قابل توجه است. ظهور اندیشه وحدت مطلب ساده ای نیست و نیل به آن ذهنی عمیق و قلبی روشن می خواهد. توجه به راه های وصول به عالم بالا از عهده انسان های عادی و معمولی خارج است. هندوستان سرزمین عجایب است که یکی از آنها ظهور گرایش های معنوی ژرف و جالبی است که از تاریخ به یادگار مانده و انسان های بی شماری را به خود جلب کرده است. اما نظام های عرفانی هند در برابر شکوه و عظمت حکمت معنوی اسلام چیزی نیست. هیچ شکی نیست که عرفان شکوهمند اسلامی و حکمت معنوی پررمز و راز آن بر تارک تمامی مسالک و کیش های رازورانه عرفانی، هندی یا غیرهندی، می درخشد. ما که از نگاهی قرآنی و شیعی به معنویت و عرفان و معرفت راستین می نگریم، به این بینش الهی می بالیم. از دیدگاه مکتب عرفانی اسلام و بر اساس بینش های پر رمز و راز و پر فتوح و شکوهمند اسلامی، نظام های رازورانه و عرفانی دیگر، بسی کودکانه می نماید. البته وجوه مثبت و جذاب و چشمگیر  فراوانی در آنها نظر آدمی را جلب می کند، اما این امتیازات در مقایسه با بلندی، عمق، جامعیت و الهی بودن عرفان اسلامی چندان به شمار نمی آید.

نکات عرفانی پیش گفته دو دسته اند: برخی اساسی و حیاتی بوده، با آیین های عرفانی آتی مشترک اند؛ نظیر اندیشه وحدت که در جمع بندی نهایی همین قسمت مطرح خواهند شد. اما بعضی مسائل به چشم می آیند که از جهتی خاص بوده و جنبه عمومی ندارند. به این دسته دوم از مسائل اشاره مختصری می شود.

1.سه طریق: یکی از مفاهیم جالب که در عرفان هند به آن اشاره کردیم، سه راه نجات بود: طریق عمل که برای عوام است، طریق علم و طریق اخلاص. در زمینه راه های وصول به خدا در عرفانی قرآنی و اسلامی مطالب فراوانی وجود دارد، اما نکته قابل توجه این که از یک طرف گفته می شود، راه های وصول به خدا به تعداد انسان هاست و از سوی دیگر در آیات قرآنی با این پدیده مهم مواجهیم که تنها راه نجات انسان گام نهادن در صراط مستقیم است. همچنین در این کتاب آسمانی با دو واژه رو به رو می شویم: یکی سبیل و دیگری صراط. میان این دو تفاوت هایی وجود دارد؛ از جمله این که واژه سبیل تا آنجا که مربوط به راه های وصول به خداست، معمولاً در قرآن به صورت جمع آمده است؛ نظیر: "یَهدی بهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إلَی النّورِ بإِذنِهِ وَ یَهدیهِم إلی صِراطٍ مُستَقیمٍ؛ خدا بدان کتاب، هر کس را که از پی خشنودی او راه سلامت پوید هدایت کند." (مائده/16) یا "وَ ما لَنا ألّا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللهِ وَ قَد هَدانا سُبُلَنا؛ چرا ما به خدا توکل نکنیم؟ در صورتی که خدا ما را به راه راست هدایت فرمود." (ابراهیم/12) و نیز در آیه ای دیگر به گونه ای جالب اشاره می کند که کسانی که در راه ما جهاد می کنند هر آینه آنها را به راه های خودمان هدایت می کنیم" (عنکبوت/69). درباره آیه اخیر نکته ای به ذهن می رسد و آن این که اگر انسان در راه خدا جهاد و کوشش و تلاش کرد، خدا راه های منتهی به خودش را به او نشان خواهد داد. اما خداوند تقریباً عکس این مطلب را بیان می کند و می فرماید: کسی که در ما جهاد و تلاش کند، خدا راه های منتهی به خودش را به او می نمایاند. البته مفسرین وجوهی بیان کرده اند، که معمولاً واژه ای را در تقدیر گرفته اند. مثل این که گفته اند منظور تلاش و جهاد در راه ما است. به هر رو، واژه سبیل در این گونه موارد به صورت جمع آمده است؛ در حالی که واژه صراط در تمامی 45 مورد که در قرآن بیان شده به صورت مفرد است و در اکثر موارد همراه با وصف مستقیم بیان شده است. واقعیت این است که هر دو مطلب درست است. از یک طرف راه های وصول انسان به خدا به تعداد انسان هاست و از سوی دیگر راه نجات فقط پیروی از صراط مستقیم است. این دو مطلب با یکدیگر تناقضی ندارد؛ زیرا صراط جامع میان تمام راه ها، سبیل ها و طریق های وصول به سرزمین نور و سرور است. راه تعالی و کمال از درون انسان ها می گذرد و درون هر کدام از آدمیان منحصر به فرد است. از سوی دیگر تمامی راه های درونی همه انسان ها ویژگی های مشترکی دارد که در صراط مستقیم خلاصه می شوند. دلیل اشتراک ویژگی ها این است که همه در حقیقت انسانی مشترک اند و از سوی دیگر همه به دنبال مقصدی واحد هستند. بنابراین راه نجات تمامی انسان ها یک چیز است و آن گام نهادن در مسیری است که کتاب آسمانی اسلام، آن را صراط مستقیم نام می نهد و در این کتاب، تمام ویژگی های این مسیر در آیات مختلف بیان شده است. این گونه نیست که راه یکی فقط عمل باشد و مسیر دیگری فقط علم و انسان سومی که راه او تنها اخلاص باشد. از زاویه دیگر می توان به این مسأله نگاه کرد. از مفاهیم بنیادین وحی آسمانی ایمان و عمل صالح است. ایمان معرفتی است که درونی شده به قلب انسان وارد شده باشد. پس ایمان جمع میان عقل و قلب است. این پدیده به صورت طبیعی منشأ عمل و رفتاری می شود که به آن، عمل صالح اطلاق شده است. عمل صالح دو شرط دارد؛ نخست آن که آن عمل خوب باشد (حسن فعلی) و دوم آن که از منشأ ایمان پدید آمده باشد (حسن فاعلی). اگر هر یک از این شرایط نباشد، قرآن آن را عمل صالح نمی داند. چنان که بعضی روایات آن را عمل طالح نامیده اند. عمل طالح سه قسم است: عملی که خوب نباشد، عملی که خوب باشد اما از روی ایمان به خدا نباشد؛ عملی که فاقد هر دو ویژگی باشد.

نکته مهم و اساسی این که تنها راه نجات بشر بر اساس گفته خالق بشر یک امر بیش نیست و آن ایمان و عمل صالح است: قسم به عصر، انسان در حال زیان است، مگر کسانی که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند.(عصر/3-1) نکته جالب در آیه این که خداوند به مفهوم خسران اشاره دارد. این واژه نظیر تعابیر دیگر مثل تجارت، اشتراء و قرض در فضای معامله و داد و ستد مطرح می شود. در معامله انسان چیزی می دهد و چیزی می ستاند. نسبت میان آن چه داده و آن چه ستانده است، سه حالت دارد: ارزش هر دو، برابر است؛ ارزش آن چه می دهد بیشتر است؛ ارزش آن چه به دست می آورد بیشتر است. حالت اول، نوعی خسران است چون در معامله سودی نبوده است. حالت دوم نیز چیزی جز زیان نیست. بنابراین تنها در فرض سوم است که انسان می تواند بگوید سود برده ام. انسان تنها یک سرمایه دارد و آن عمر اوست و تنها در یک صورت سود می کند و آن این که چیزی که در قبال صرف عمر می گیرد ارزشی بیش از عمر او داشته باشد. در چنین حال و هوایی آیه مزبور تنها تجارت سودمند را عمل صالح می داند؛ یعنی انسان با عمل صالح چیزی به دست می آورد که ارزشی فزون تر از عمر دارد. تنها چیزی که چنین جایگاه و منزلتی دارد، خدا و عشق به اوست. به تعبیر دیگر، تنها و تنها انسان هایی در معامله عمر سود می برند که وجود خود را بدهند و در عوض خدا بگیرند و این چیزی جز نفی انانیت و نفسانیات و به تعبیری چیزی جز فنا نیست.

حاصل آن که انسان یک راه نجات بیش ندارد و آن عمل است. این عمل از یک سو از ایمان برمی خیزد که طبعاً باید منشأ اخلاص داشته باشد و عمل به اندازه ای صالح است که همراه با خلوص نیت باشد و از سوی دیگر کسی که اهل عمل صالح است، با عمل به معرفت می رسد. از مطالب بلند قرآنی این که تقوا موجب معرفت است. "اگر تقوا داشته باشید خداوند برای شما فرقان قرار می دهد"(انفال/29). یا "کسی که تقوا داشته باشد خداوند برای او وسیله ای برای خروج از حق و باطل قرار می دهد"(طلاق/2). با توجه به این که فرقان و مخرج نوعی معرفت است که به انسان توان تشخیص حق از باطل را می دهد، می توان دریافت که تقوا منشأ معرفت و بینش درست است. از آنجا که تقوا نوعی مفهوم ناظر به عمل است و به تعبیری همان عمل صالح است، لذا می توان گفت که از اصول و مضامین بسیار عمیق قرآنی یکی این که عمل به دنبال خود معرفت می آورد و معرفت نتیجه عمل است.

نتیجه این که پیشاروی انسان سه راه متفاوت عمل، علم و اخلاص نیست؛ بلکه قرآن هر سه را در یک مفهوم و معنا جمع کرده است. این مفهوم اساسی و بنیادین ایمان و عمل صالح است. عمل صالح از یک سو باید همراه با اخلاص باشد تا صالح باشد و از سوی دیگر عمل صالح، علم و معرفت و بینش در پی خواهد داشت. بنابراین راه نجات برای انسان تنها ایمان و عمل صالح است و این همان صراط مستقیم است: "همانا خداوند کسانی را که ایمان آورند به سوی صراط مستقیم هدایت می کند"(حج/54).

2.جایگاه زن: جایگاه زن در اسلام در تمامی ابعاد، با آن چه در دیگر مکاتب اعم از غرب و شرق مطرح است، مغایرت دارد. در بعضی از دیدگاه ها نگاه تحقیرآمیزی به زن می شود. این دیدگاه معتقد است که زن عنصر گناه است؛ از وجود زن شر و وسوسه برمی خیزد؛ زن شیطان کوچک است و هر گناه و جنایتی که مردان مرتکب می شوند، زن در آن دخالت دارد؛ مرد در ذات خود از گناه مبرا است و این زن است که مرد بی گناه را به گناه می کشاند. اساس این نگاه آیات نخستین سفر پیدایش عهد عتیق است که به موضوع رابطه آدم و حوا در بهشت نظر دارد.

اما قرآن داستان بهشت و آدم و حوا را به گونه ای متفاوت گزارش می کند. در قرآن آدم و حوا هر دو در مقامی یکسان در بهشت ساکن می شوند و آنجا که پای وسوسه شیطان به میان می آید، قرآن به صورت یکسان به آن دو نگاه می کند: "آنگاه شیطان هر دو را به وسوسه فریب داد... پس راهنمایی به فریب و دروغ کرد آن دو را."(اعراف/20و22)

یکی دیگر از دیدگاه های تحقیرآمیز نسبت به زن آن است که استعداد معنوی و روحی زن و مرد یکسان نیست. بعضی معتقدند زن به بهشت نمی رود و او نمی تواند به مقام قرب الهی آن گونه که مردان می رسند، برسد. قرآن بجز این که ملاک برتری معنوی را فقط تقوا می داند (حجرات/13)، از زنان بزرگ عالی مقام، قدیسه هایی چون مادر موسی، مریم عذرا و همسر فرعون را بر می شمارد.

دیدگاه های حقارت آمیز دیگری هم، چه در غرب و چه در شرق، درباره زن وجود داشته و نیز دارد. اما اسلام نگاهی کاملاً متفاوت و متمایز نسبت به زن و جایگاه او دارد. به نظر اسلام وضعیت زن و مرد چه به لحاظ خلقت و چه از نظر حقوق و مزایا با یکدیگر برابر و مساوی اند؛ اما رابطه تشابه میان آن ها برقرار نیست. زن و مرد از نظر خلقت دارای طینت و سرشتی برابرند؛ اما ویژگی های آن ها از نظر آفرینش با یکدیگر مشابه نیست. زن به دلیل این که زن است و مرد به این دلیل که مرد است، مشابه یکدیگر نیستند؛ اما در خلقت و نیز حقوق فردی و اجتماعی و نیز تکالیف با یکدیگر برابرند. دین اسلام برای این دو جنس امتیازات برابری قائل است. از نظر اسلام بردگی زن در مقابل مرد به هر عنوانی که باشد، چه پدر چه همسر، کاملاً مردود است. از نظر اسلام اطاعت و تسلیم بی قید و شرط زن در برابر مرد پذیرفتنی نیست. سجده زن برای مرد نابخشودنی است. زن می تواند پس از مرگ همسر با مرد دیگری ازدواج کند و این هرگز بی وفایی محسوب نمی شود. زن در برابر مرد حقوقی دارد و تکالیفی؛ چنان که مرد در برابر زن. بنابراین ظلم هایی که در جامعه هند به عنوان قانون به زن می شود، هرگز مورد تأیید اسلام و نیز عقل نیست.

3.نظام طبقاتی و عدالت اجتماعی: یکی از اسمای خدا عادل است. عدالت به معنای رعایت حقوق دیگران است. نقطه مقابل آن، ظلم است که به معنای بی توجهی به حق و حقوق دیگران است. لازمه عدالت برابر قرار دادن همه انسان ها نیست. معلمی که عادل است شاگردان را خواه کوشا یا تنبل، یکسان تشویق و تنبیه نمی کند و قاضی عادل هم کسی نیست که مال مورد نزاع را به صورت مساوی بین طرفین دعوا تقسیم کند. معلم یا قاضی عادل کسی است که هر کدام از طرفین را به اندازه استحقاق عطا کند و اگر حق نیست از او بستاند. خدای عادل هم به انسان ها به قدر نیاز و حاجت و استحقاقشان عطا می کند و اگر بیش یا کم از این باشد، ستم است.

انسان ها باید به مقتضای عدالت الهی، تمام سعی و تلاش خود را در تحقق عدالت به کار بندند. عدالت دو گونه است: فردی و اجتماعی. از وظایف مهم انسان ها در هر جامعه و هر شرایطی کمک به تحقق عدالت اجتماعی است و این یکی از اهداف و وظایف مهم انبیا و اولیای الهی است: "بر پیامبران کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به درستی و عدالت گرایند."(حدید/25). همچنین شیوه و روش امامان معصوم هم در روابط اجتماعی، چه با توده مردم و چه با حاکمان جور، چنین بوده است. مهم ترین ویژگی حکومت مهدوی اقامه قسط و عدل است. بنابراین اسلام بزرگ ترین دینی است که منادی عدالت و پیشگام قسط و عدل است. این کجا و این آیین کجا که معتقد است هر فردی در هر طبقه ای که به دنیا آمد محکوم است که به تمامی قوانین آن طبقه تن در دهد و حق معاشرت با هیچ طبقه دیگر را ندارد و نیز اگر خارج از طبقات چهارگانه باشد، او نجس است! در اسلام عدالت از اهداف انبیا است؛ اما در آیین هندو عدالت امری ضداخلاقی است. در اسلام مهم ترین الگوی حکومت، حکومت عدل حضرت مهدی(عج) است، اما در آیین هندو هیچ تلاشی برای عدالت نباید صورت گیرد و هر گونه تلاشی در این راستا بی فایده است. در اسلام هر گونه نظام طبقاتی مردود و محکوم است، اما در فرهنگ هند، قرون متمادی است که نظام طبقاتی کاست بیداد می کند. در اسلام باید با نظام طبقاتی جنگید، اما در فرهنگ عمومی هند، طبقات چهارگانه کاست را باید پذیرفت و زیر ارابه های آن خرد شد.          






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ